نیلوفرنیلوفر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

نیلوفروعلیرضاجون

نصیحت مادربه دختر

نصیحت مادربه دختر مادري گفت روزي اين سخن با دختري اي كه در كاشانه ام همچون فروزان اختري من تورا چون جان شيرين دوست دارم دخترم تو به نزد مادرت ارزنده تر از گوهري سالها اي نازنين چون باغبان پروردمت اي بسا شبها شدم از خواب و آسايش بري خواهم اكنون پند ها آويزه ي گوشت كنم پند مام خويش را ،جانا به خواري ننگري دخترم نيكي و پاكي را شعار خويش ساز نيكي و پاكي بود آيين هر پيغمبري از بد نيك آنچه ميكاري همان را بدروي اين سخنها را نپنداري عزيزم سرسري تا تواني قدر ساعات و دقايق را بدان كسب دانش كن كه نبود به ز دانش زيوري از هوس ها دور باش و از خدا غافل مباش زانكه...
20 اسفند 1390

قصه شنگول ومنگول وحبه انگور

قصه شنگول ومنگول وحبه انگور     یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود.   یه بزی بود سه تا بچه داشت یکی شنگول یکی منگول و یکی هم حبه انگور. روزی از روزها مامان بزه به بچه هاش گفت : من می رم برای شما علف بیارم مبادا شیطونی بکنین. اگه گرگه اومد در زد در براش باز نکنین.اگه گفت من مادر شمام بگین دستت رو از لای درز در تو بکن اگه دیدین دستش سیاه است در رو باز نکنین اما اگه قرمز بود می فهمین که مادرتون برگشته.     نگو که گرگه گوش وایساده بود همچین که بزه رفت دستش رو با حنا قرمز رنگ کرد و اومد در زد بچه ها پرسیدند"کیه؟"     گرگه گفت :در رو واز کنین واسه شما علف آوردم.(البته تو ...
6 اسفند 1390
1